محیامحیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

محيا نبض زندگيمون

بزرگترين ارزوي بچه گي دخملكم

1394/9/9 17:03
نویسنده : مامان محيا
129 بازدید
اشتراک گذاری

يكي از بزرگترين ارزوهاي بچگيت اين بود كه دانش اموز بشي وبري مدرسه ودرس بخونيدرسخوان

يه روزي كه هنوز نازنين بدنيا نيومده بود  مامان جون زنگ زد خونمون گفت محيا رو بيارين خونه ما كارش دارم ما هم رفتيم خونه مامان جون ديديم كه برات يه كيف مدرسه خريده محبت

از ديدن كيف هيجاني داشتي كه نگو ونپرسبوس(مامان جون گلم دستت درد نكنه)  فرداي اون روز هم رفتم چند تا دفتر ومداد و مدادرنگي برات خريدم چقدر خوشحال و راضي بوديراضی

بعد از بدنيا اومدن نازنين چند روز كه واسه پاگشايي رفته بوديم خونه مامان جون تو پاتو تويه كفش كردي كه من بايد برم مدرسه هر قدر اصرار كرديم كه تو هنوز بجه اي وتو رو نميذارن مدرسه ولي فايده اي نداشت ومغت يه پا داشت كه داشت قهر

مامان جون گلم كه ناراحتي تو رونميتونست ببينه راه حلي پيدا كرد وتو رو برداشت وبا هم رفتيد مدرسه دختر خاله فاطمه كه نزديك خونه مامان جون اينا هم بود اونجا به مدير مدرسه گفته بود كه نوه من اومده تومدرسه شما ثبت نام كنه مامان جون ميگفت تو همش رو انگشت پاهات وايساده بودي (وقتي علتش ازت پرسيده بود گفتي بذار قدم بلند باشه خانم مدير فكر كنه من بزرگم اخه معيار خودت از بزرگي وكوچيكي ادما قدشونه)قه قهه

ولي خانم مدير باهوشتر ازاين حرفا بود وبهت گفته بود تو هنوز خيلي كوچيكي برو خوب غذا بخور تا خوب بزرگ بشي بعدش بيا ثبت نامت ميكنم زبان

اون روز تو كلي غذا خوردي وميگفتي بايد زياد بخورم تا زود بزرگ شمچشمک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

9غ78

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)