سفر شمال ودخملكامون
اواخر شهريور نودوچهار بابايي با دوتا از دوستاي همكارش تصميم گرفتن كه بريم شمال ..... سيد دوست بابا كه دو تا دختر داشتن كه دختر بزرگشون كه اسمش سان اي بود دو سال ازتو كوچكتر بود وعموتقي هم يدونه دختر داشت به اسم فاطمه كه اون هم سه سال از تو بزرگتر بود ولي خوب باهم كنار اومده بودين وهمتون تو يه ماشين سوار ميشدين يا ماشين ما يا ماشين اونا چه سر وصدايي تو ماشين راه انداخته بودين خلاصه كه به شما از همه بيشتر خوش گذشت چند تا عكس هم اين پايين برات ميذارم ...